[فعل]

to reveal

/rɪˈvil/
فعل گذرا
[گذشته: revealed] [گذشته: revealed] [گذشته کامل: revealed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
to reveal something (to somebody)
چیزی را آشکار کردن (به کسی)
  • 1. The evidence was revealed only after hours of questioning.
    1. شواهد تنها بعد از چند ساعت پرسش آشکار شدند.
  • 2. The president revealed some of his ideas before he gave his speech.
    2. رئیس جمهور قبل از اینکه سخنرانی کند چند تا از ایده‌هایش را فاش کرد.
to reveal that…
فاش کردن اینکه...
  • The auto company revealed reluctantly that there were defects in their new models.
    شرکت خودروسازی اخیرا فاش کرد که مدل‌های جدیدشان دارای نقص هست.
it is revealed that…
آشکار شدن اینکه...
  • It was revealed that important evidence had been suppressed.
    آشکار شد که روی شواهد مهمی سرپوش گذاشته شد.
to reveal how/what…
آشکار کردن اینکه چطور/چه ...
  • Officers could not reveal how he died.
    افسرها نتوانستند آشکار کنند او چطور از دنیا رفت.
to reveal somebody/something to be/have something
آشکار شدن اینکه کسی/چیزی چیزی بودن/داشتن
  • Salted peanuts were recently revealed to be the nation's favorite snack.
    اخیرا آشکار شد که بادام زمینی‌های نمکی خوراکی مورد علاقه مردم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان