Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آشکار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to reveal
/rɪˈvil/
فعل گذرا
[گذشته: revealed]
[گذشته: revealed]
[گذشته کامل: revealed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آشکار کردن
فاش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشکار کردن
افشا کردن
برملا کردن
بروز دادن
پدیدار ساختن
پرده برداشتن
پرده دریدن
نمایاندن
برملا ساختن
عیان کردن
فاش کردن
لو دادن
مترادف و متضاد
disclose
divulge
give away
conceal
hide
to reveal something (to somebody)
چیزی را آشکار کردن (به کسی)
1. The evidence was revealed only after hours of questioning.
1. شواهد تنها بعد از چند ساعت پرسش آشکار شدند.
2. The president revealed some of his ideas before he gave his speech.
2. رئیس جمهور قبل از اینکه سخنرانی کند چند تا از ایدههایش را فاش کرد.
to reveal that…
فاش کردن اینکه...
The auto company revealed reluctantly that there were defects in their new models.
شرکت خودروسازی اخیرا فاش کرد که مدلهای جدیدشان دارای نقص هست.
it is revealed that…
آشکار شدن اینکه...
It was revealed that important evidence had been suppressed.
آشکار شد که روی شواهد مهمی سرپوش گذاشته شد.
to reveal how/what…
آشکار کردن اینکه چطور/چه ...
Officers could not reveal how he died.
افسرها نتوانستند آشکار کنند او چطور از دنیا رفت.
to reveal somebody/something to be/have something
آشکار شدن اینکه کسی/چیزی چیزی بودن/داشتن
Salted peanuts were recently revealed to be the nation's favorite snack.
اخیرا آشکار شد که بادام زمینیهای نمکی خوراکی مورد علاقه مردم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
revamp
revalue
rev up
rev
reuse
revealed
revealing
revel
revelation
revelatory
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان