[فعل]

to reverse

/rɪˈvɜrs/
فعل گذرا
[گذشته: reversed] [گذشته: reversed] [گذشته کامل: reversed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برعکس کردن معکوس کردن

to reverse something
چیزی را برعکس کردن
  • Now that you have a job and I don't, our situations are reversed.
    حالا تو یک شغل داری و من ندارم، موقعیت‌هایمان برعکس شده‌است.

2 دنده‌عقب رفتن دنده‌عقب راندن

مترادف و متضاد back up
  • 1.Caution! This truck is reversing.
    1. مراقب باش! این کامیون دارد دنده‌عقب می‌آید.
to reverse out of/into
دنده‌عقب از جایی درآمدن/وارد جایی شدن
  • Bob reversed into a parking space.
    "باب" دنده‌عقب وارد جای پارک شد.
to reverse something into/out of something
چیزی را دنده‌عقب وارد جایی کردن/از جایی خارج کردن
  • I reversed the car into a side road.
    من ماشین را دنده‌عقب به (سمت) راه فرعی راندم.
[اسم]

reverse

/rɪˈvɜrs/
غیرقابل شمارش

3 برعکس نقطه مقابل

معادل ها در دیکشنری فارسی: عکس
  • 1.It should have been a relaxing vacation, but it was just the reverse.
    1. قرار بود سفر آرامش‌بخشی باشد، اما دقیقا برعکس بود.
in reverse
برعکس
  • The secret number is my phone number in reverse.
    عدد رمز برعکس شماره تلفنم است.
the reverse of something
برعکس چیزی
  • This problem is the reverse of the previous one.
    این مشکل برعکس (مشکل) قبلی است.

4 دنده‌عقب (وسیله نقلیه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: دنده عقب
مترادف و متضاد reverse gear
to put the car in/into reverse
ماشین را در دنده‌عقب قرار دادن
  • Put the car in reverse, and back into the parking space.
    ماشین را در دنده‌عقب قرار دهید و از عقب به جای پارک بروید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان