Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رها کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to rid
/rɪd/
فعل گذرا
[گذشته: rid]
[گذشته: rid]
[گذشته کامل: rid]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رها کردن
خلاص کردن، پاک کردن
formal
1.Further measures will be taken to rid our streets of crime.
1. اقدامات بیشتری انجام خواهد شد تا خیابانها را از جرم و جنایت پاک کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ricochet
ricky
rickshaw
rickey
rickety
riddance
riddle
riddled with
ride
ride a bicycle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان