3.
The boys were riding their bikes around the streets.
3.
پسرها داشتند در خیابانها دوچرخهسواری میکردند.
4.
The ground there is too rough to ride over.
4.
زمین آنجا زیادی برای دوچرخهسواری ناهموار است.
کاربرد فعل ride به معنای سواری کردن
از معادلهای فارسی فعل ride میتوان "سواری کردن"، "سوار شدن" و "راندن" را نام برد. فعل ride هم اشاره دارد به سوار وسیله نقلیه موتوری شدن و هم سوار دوچرخه، اسب و ... شدن. البته به راندن هر نوع وسیله نقلیه توسط انسان به منظور حمل و نقل و رفتن از جایی به جای دیگر نیز اشاره دارد. مثال:
".I've ridden on a horse" (من اسبسواری کردهام.)
".I learned to ride a bike when I was four" (من در چهار سالگی یاد گرفتم دوچرخهسواری کنم.)
2
رفتن
مترادف و متضاد
go
travel
to ride something (+ adv./prep.)
با چیزی رفتن
1.
I walked back while the others rode in the car.
1.
من پیاده برگشتم درحالی که دیگران [بقیه] با اتومبیل رفتند.
معادل فارسی اسم ride "سواری" است.
- ride یا سواری در مفهوم سفری کوتاه از مکانی به مکان دیگر با وسیله نقلیه موتوری است. مثال:
".It's a short bus ride to the airport" (با اتوبوس، سواری کوتاهی تا فرودگاه است.)
- ride یا سواری در مفهوم دوچرخهسواری. مثال:
".He's gone out for a ride on his bike" (برای سواری با دوچرخهاش [برای دوچرخهسواری] به بیرون رفته است.)
- ride یا سواری در مفهوم اسبسواری یا سواری با هر حیوان دیگر. مثال:
".The kids had a ride on an elephant at the zoo" (بچهها در باغ وحش بر روی یک فیل سواری کردند.)
- ride یا سواری در مفهوم کسی را بهصورت رایگان تا جایی رساندن (سواری رایگان). مثال:
"?Can I give you a ride to the station" (میتوانم تو را تا ایستگاه برسانم؟)