Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آبکشی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to rinse off
/rɪns ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: rinsed off]
[گذشته: rinsed off]
[گذشته کامل: rinsed off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آبکشی کردن
شستن
1.You rinse off those plates, and I'll put them in the dishwasher.
1. تو بشقابها را آبکشی کن و من آنها را در ماشین ظرفشویی میگذارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rinse
rink
ringtone
ringside
ringmaster
rio de janeiro
rios
riot
riot gear
riot police
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان