Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرسه زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to roam
/roʊm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: roamed]
[گذشته: roamed]
[گذشته کامل: roamed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرسه زدن
سیر کردن، ولگردی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جولان دادن
ول گشتن
formal
مترادف و متضاد
ramble
walk
wander
1.A variety of animals once roamed our land.
1. گونههای متنوعی از حیوانات روزگاری روی زمین سیر میکردند.
2.In the days of the Wild West, outlaws roamed the country.
2. در روزگاران غرب وحشی قانونشکنان در کشور پرسه میزدند.
3.The bachelor promised his girlfriend that he would roam no more.
3. مرد مجرد به دوست دخترش قول داد که دیگر ولگردی نکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
roadworthy
roadworks
roadwork
roadway
roadster
roaming
roan
roar
roar of traffic
roar with laughter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان