Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . غریدن
2 . غوغا کردن
3 . با سرعت و سروصدا حرکت کردن (وسیله نقلیه موتوری)
4 . بهآسانی پیروز شدن
5 . غرش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to roar
/rɔːr/
فعل ناگذر
[گذشته: roared]
[گذشته: roared]
[گذشته کامل: roared]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
غریدن
غرش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خروشیدن
نعره زدن
غریدن
1.The lion roared.
1. شیر غرش کرد.
2
غوغا کردن
هیاهو کردن، دادوفریاد کردن
1.The crowd roared.
1. جمعیت هیاهو کرد.
3
با سرعت و سروصدا حرکت کردن (وسیله نقلیه موتوری)
4
بهآسانی پیروز شدن
1.He roared to victory in the final of the championship.
1. او در فینال مسابقات بهآسانی پیروز شد.
[اسم]
roar
/rɔːr/
قابل شمارش
5
غرش
سروصدا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خروش
نعره
غرش
1.The lion gave a roar.
1. شیر غرش کرد.
the roar of an airplane engine
غرش موتور هواپیما
تصاویر
کلمات نزدیک
roan
roaming
roam
roadworthy
roadworks
roar of traffic
roar with laughter
roaring
roast
roast potatoes
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان