Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . برشته کردن
2 . شدیداً انتقاد کردن
3 . موردتمسخر دوستانه قرار دادن
4 . بو دادن (آجیل و...)
5 . بریان
6 . گوشت بریان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to roast
/roʊst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: Roasted]
[گذشته: Roasted]
[گذشته کامل: Roasted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برشته کردن
کبابی کردن، برشته شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برشته کردن
بریان کردن
بو دادن
مترادف و متضاد
bake
cook
grill
1.The potatoes are roasting in the oven.
1. سیبزمینیها در فر دارند برشته میشوند.
to roast something
چیزی را برشته [کبابی] کردن
Roast the vegetables for 35 minutes.
سبزیجات را بهمدت 35 دقیقه کبابی کنید.
2
شدیداً انتقاد کردن
شدیداً سرزنش کردن
humorous
informal
3
موردتمسخر دوستانه قرار دادن
humorous
informal
to roast somebody
کسی را موردتمسخر قرار دادن
Other stars stepped forward to roast the veteran actor and comedian.
سایر ستارهها جلو آمدند تا هنرپیشه و کمدین کارکشته را موردتمسخر قرار دهند.
4
بو دادن (آجیل و...)
roasted peanuts/chestnuts...
بادام زمینی/بلوط و... بو داده
[صفت]
roast
/roʊst/
غیرقابل مقایسه
5
بریان
کبابی
مترادف و متضاد
baked
grilled
roast chicken/turkey...
مرغ/بوقلمون و... بریان [کبابی]
[اسم]
roast
/roʊst/
قابل شمارش
6
گوشت بریان
کباب
1.a hot dog roast
1. کباب هات داگ
تصاویر
کلمات نزدیک
roaring
roar with laughter
roar of traffic
roar
roan
roast potatoes
roasted
roasting
rob
rob of
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان