Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ناهموار
2 . تقریبی
3 . توفانی
4 . سخت
5 . ناامن
6 . زمخت
7 . بخش چمنزنی نشده (زمین گلف)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
rough
/rʌf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rougher]
[حالت عالی: roughest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ناهموار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ناهموار
مترادف و متضاد
bumpy
irregular
uneven
flat
smooth
rough ground/road ...
زمین/جاده و... ناهموار
It was a rough mountain road, covered in stones and huge holes.
یک جاده کوهستانی ناهموار، پوشیده از سنگ و چالههای بزرگ بود.
2
تقریبی
تخمینی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخمینی
مترادف و متضاد
approximate
estimated
general
exact
rough calculation/estimate/idea ... of something
محاسبه/تخمین/ایده و... تقریبی از چیزی
Can you give me a rough idea of the numbers?
میتوانی ایده [آمار] تقریبی اعداد را به من بدهی؟
at a rough guess
طبق فرض تقریبی
There were about 20 people there, at a rough guess.
طبق فرض تقریبی، حدودا 20 نفر آنجا بودند.
3
توفانی
متلاطم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مواج
منقلب
متلاطم
مترادف و متضاد
stormy
turbulent
wild
calm
1.It was too rough to sail that night.
1. آن شب برای کشتیرانی خیلی توفانی بود.
A rough sea
دریای توفانی
rough waters
آبهای متلاطم
4
سخت
مترادف و متضاد
difficult
hard
harsh
easy
gentle
pleasant
a rough time
دوران سخت
rough conditions
شرایط سخت
5
ناامن
خطرناک، خشن
مترادف و متضاد
dangerous
harsh
tough
gentle
to play rough
خطرناک بازی کردن
Do they always play this rough?
آیا همیشه اینقدر خطرناک [خشن] بازی میکنی؟
the rough neighborhood
محله خطرناک
the roughest neighborhood in the city
خطرناکترین محله شهر
6
زمخت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خشن
درشت
زبر
زمخت
ناملایم
مترادف و متضاد
bristly
coarse
sleek
smooth
1.The skin on her hands was hard and rough.
1. پوست دستهایش سفت و زمخت بود.
[اسم]
rough
/rʌf/
قابل شمارش
7
بخش چمنزنی نشده (زمین گلف)
1.His second shot ended up in the rough.
1. ضربه دوم او در بخش چمنزنی افتاد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
rouge
rotund
rottweiler
rotten
rotor coil
rough out
round
round-shouldered
round-trip ticket
round down
کلمات نزدیک
rouge
rotunda
rotund
rottweiler
rotten
rough and ready
rough cut
rough surface
rough water
rough-and-tumble
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان