Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نامزد شدن (ریاستجمهوری و...)
2 . بهسرعت دنبال چیزی یا کسی دویدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to run for
/rʌn fɔːr/
فعل گذرا
[گذشته: ran for]
[گذشته: ran for]
[گذشته کامل: run for]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نامزد شدن (ریاستجمهوری و...)
1.She is considering running for mayor.
1. او دارد به نامزد شدن برای شهرداری فکر میکند.
2
بهسرعت دنبال چیزی یا کسی دویدن
1.I ran for the bus but it drove off.
1. من بهسرعت دنبال اتوبوس دویدم، اما اتوبوس رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
run errands
run down
run away
run around like a chicken with its head cut off
run after
run in the family
run into
run off
run off at the mouth
run off with
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان