[اسم]

sage

/seɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مرد حکیم مرد دانا، مرد فرزانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خردمند دانا عاقل فرزانه
مترادف و متضاد philosopher wise man
  • 1.The wise old sage nodded.
    1. پیرمرد دانا سر تکان داد.

2 مریم‌گلی (گیاه‌شناسی)

duck with sage and onion stuffing
اردک شکم‌پر با مریم‌گلی و پیاز
[صفت]

sage

/seɪdʒ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sager] [حالت عالی: sagest]

3 حکیم دانا، خردمندانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خردمند عاقل فرزانه
مترادف و متضاد wise
  • 1.sage remarks
    1. نظرات خردمندانه
  • 2.that sage man is on his way.
    2. آن مرد حکیم سر راهش است [دارد می آید].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان