Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قایقرانی کردن
2 . بادبان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to sail
/seɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sailed]
[گذشته: sailed]
[گذشته کامل: sailed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قایقرانی کردن
کشتیرانی کردن، حرکت کردن
مترادف و متضاد
go sailing
navigate
to sail someplace
در جایی قایقرانی کردن
1. He sailed the river.
1. او در رودخانه قایقرانی کرد.
2. to sail the Atlantic
2. در اقیانوس اطلس قایقرانی کردن
to sail around
دور جایی کشتیرانی کردن
She sailed around the world single-handed in her yacht.
او دور دنیا را به تنهایی در قایق تفریحی خود قایقرانی کرد.
to sail back
با کشتی (از سفر) برگشتن
He sailed back home.
او با کشتی به خانه برگشت.
go sailing
قایقرانی کردن
Do you go sailing often?
آیا اغلب قایقرانی میکنی؟
[اسم]
sail
/seɪl/
قابل شمارش
2
بادبان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بادبان
شراع
in full sail
با بادبانهای کاملا کشیده [باز]
She moved away like a ship in full sail.
او مانند کشتی با بادبانهای کاملا کشیده دور شد و رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
saiga tatarica
saiga
sahara desert
sahara
sagittarius serpentarius
sail through
sailboat
sailing
sailing boat
sailor
کلمات نزدیک
sahara
sagittarius
sage
sagacity
saga
sail under false colors
sailboard
sailboat
sailing
sailing boat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان