[فعل]

to sail

/seɪl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sailed] [گذشته: sailed] [گذشته کامل: sailed]

1 قایقرانی کردن کشتیرانی کردن، حرکت کردن

مترادف و متضاد go sailing navigate
to sail someplace
در جایی قایقرانی کردن
  • 1. He sailed the river.
    1. او در رودخانه قایقرانی کرد.
  • 2. to sail the Atlantic
    2. در اقیانوس اطلس قایقرانی کردن
to sail around
دور جایی کشتیرانی کردن
  • She sailed around the world single-handed in her yacht.
    او دور دنیا را به تنهایی در قایق تفریحی خود قایقرانی کرد.
to sail back
با کشتی (از سفر) برگشتن
  • He sailed back home.
    او با کشتی به خانه برگشت.
go sailing
قایقرانی کردن
  • Do you go sailing often?
    آیا اغلب قایقرانی می‌کنی؟
[اسم]

sail

/seɪl/
قابل شمارش

2 بادبان

معادل ها در دیکشنری فارسی: بادبان شراع
in full sail
با بادبان‌های کاملا کشیده [باز]
  • She moved away like a ship in full sail.
    او مانند کشتی با بادبان‌های کاملا کشیده دور شد و رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان