[فعل]

to satiate

/seɪʃɪˈeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: satiated] [گذشته: satiated] [گذشته کامل: satiated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ارضا کردن اشباع کردن، سیر کردن

مترادف و متضاد satisfy
  • 1.Nothing seemed to satiate her desire for knowledge.
    1. هیچ چیز به نظر اشتهای او برای علم را اشباع [سیر] نمی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان