[جمله]

say under one's breath

/seɪ ˈʌndər wʌnz brɛθ/

1 زیر لب گفتن زمزمه کردن

  • 1.Elaine was saying something under her breath; I don't think it was very pleasant.
    1. "ایلین" زیر لبی چیزی به من گفت؛ فکر نکنم حرف خیلی خوبی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان