[اسم]

schedule

/ˈskedʒ.uːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برنامه (کلاس، درس)

مترادف و متضاد itinerary timetable
on the schedule
در برنامه
  • The first class on the schedule for Monday morning is history.
    اولین کلاس در برنامه برای صبح دوشنبه تاریخ است.

2 برنامه زمانی برنامه

معادل ها در دیکشنری فارسی: برنامه زمانی جدول زمانی
a busy/tight schedule
برنامه زمانی شلوغ/پرمشغله
  • I have a very busy schedule today.
    امروز برنامه زمانی بسیار شلوغی دارم.
on schedule
طبق برنامه زمانی
  • Filming began on schedule.
    فیلم‌برداری طبق برنامه زمانی شروع شد.
ahead of/behind schedule
جلوتر/عقب‌تر از برنامه زمانی
  • 1. The project was finished ahead of schedule.
    1. آن پروژه جلوتر از برنامه زمانی تمام شد.
  • 2. The tunnel project has already fallen behind schedule.
    2. پروژه تونل الان هم از برنامه زمانی عقب‌تر افتاده است.
to keep to one's schedule
طبق برنامه زمانی پیش رفتن [به برنامه زمانی عمل کردن]
  • We are trying desperately to keep to our schedule.
    ما داریم سعی می‌کنیم طبق برنامه زمانی پیش برویم.

3 فهرست و زمان‌بندی برنامه‌های یک شبکه (تلویزیونی یا رادیویی)

[فعل]

to schedule

/ˈskedʒ.uːl/
فعل گذرا
[گذشته: scheduled] [گذشته: scheduled] [گذشته کامل: scheduled]

4 برنامه‌ریزی کردن زمان‌بندی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زمان‌بندی کردن
to schedule something (for something)
چیزی را (برای زمان خاصی) برنامه‌ریزی کردن
  • The meeting is scheduled for Friday afternoon.
    جلسه برای جمعه بعدازظهر برنامه‌ریزی شده است.
to schedule somebody/something to do something
کسی/چیزی برای انجام کاری برنامه‌ریزی کردن
  • I'm scheduled to arrive in LA at 5 o'clock.
    من طوری برنامه‌ریزی کرده‌ام که ساعت 5 به لوس آنجلس برسم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان