Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خراشیدن
2 . پاک کردن (معمولاً با چیزی تیز)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to scrape
/skreɪp/
فعل گذرا
[گذشته: scraped]
[گذشته: scraped]
[گذشته کامل: scraped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خراشیدن
خراشیده شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تراشیدن
خراشیدن
ساییدن
1.She fell and scraped her knee.
1. او زمین خورد و زانویش خراشیده شد.
2
پاک کردن (معمولاً با چیزی تیز)
کندن
1.I scraped the mud off my shoes with a knife.
1. من گل لای کفشم را با چاقو پاک کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
scrapbook
scrap metal
scrap heap
scrap
scrambler
scrape through
scrape together
scraper
scrapie
scrappy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان