[فعل]

to scrape

/skreɪp/
فعل گذرا
[گذشته: scraped] [گذشته: scraped] [گذشته کامل: scraped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خراشیدن خراشیده شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تراشیدن خراشیدن ساییدن
  • 1.She fell and scraped her knee.
    1. او زمین خورد و زانویش خراشیده شد.

2 پاک کردن (معمولاً با چیزی تیز) کندن

  • 1.I scraped the mud off my shoes with a knife.
    1. من گل لای کفشم را با چاقو پاک کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان