[اسم]

scratch

/skrætʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خط و خش خراش

معادل ها در دیکشنری فارسی: خدشه خراش خش
scratch on something
خط/خراش روی چیزی
  • 1. scratches on the car
    1. خط و خش‌هایی روی اتومبیل
  • 2. There are scratches on my back.
    2. خراش‌هایی در پشتم هست.
[فعل]

to scratch

/skrætʃ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: scratched] [گذشته: scratched] [گذشته کامل: scratched]

2 خاراندن خاریدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خاراندن
  • 1.My skin was so itchy, I was scratching all night.
    1. پوستم آن‌قدر می‌خارید که تمام شب داشتم خودم را می‌خاراندم.
to scratch something
چیزی را خاراندن
  • He was scratching his mosquito bites.
    او داشت جای نیش‌های پشه را می‌خاراند.
to scratch at something
جای چیزی را خاراندن
  • She scratched at the insect bites on her arm.
    او جای نیش‌های حشره روی بازویش را خاراند.

3 خراشیدن زخم کردن، خراش دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خراشیدن
to scratch somebody/something
کسی/چیزی را خراش دادن [زخم کردن]
  • 1. How can this ridiculous man accuse me of scratching his new car?
    1. چطور این مرد مسخره من را متهم به خراش انداختن روی ماشین جدیدش می‌کند؟
  • 2. I'd scratched my leg and it was bleeding.
    2. من پایم را زخم کرده بودم و داشت خون می‌آمد.
to scratch somebody/something on something
کسی/چیزی را با چیزی خراش دادن [زخم کردن]
  • I scratched myself on the roses.
    من خودم را با گل‌های رز خراش دادم. [گل‌های رز دستم را خراش دادند]

4 پنجه کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چنگ زدن
  • 1.Something scratched at the door.
    1. یک چیزی به در پنجه می‌کشد.
  • 2.The dog's scratching at the door - he wants to be let in.
    2. سگ به در پنجه می‌کشد؛ می‌خواهد بیاید داخل.

5 خش انداختن خط انداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خش انداختن
to scratch something
روی چیزی خش انداختن
  • Be careful not to scratch the furniture.
    مراقب باش روی اسباب‌واثاثیه خش نیندازی.
[صفت]

scratch

/skrætʃ/
غیرقابل مقایسه

6 بدون ارفاق (گلف) بدون آوانس

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان