[صفت]

scrawny

/ˈskrɔːni/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: scrawnier] [حالت عالی: scrawniest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پوست و استخوان استخوانی، لاغر مردنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پوست و استخوان
مترادف و متضاد scraggy
  • 1.He had long scrawny fingers.
    1. او انگشتان دراز و استخوانی داشت.
  • 2.There were a few scrawny chickens in the yard.
    2. چند مرغ لاغر مردنی در حیاط بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان