[اسم]

seal

/siːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فک (جانورشناسی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پلمب کردن خوک دریایی فک
  • 1.Grey seals are basking on the rocks.
    1. فک‌های خاکستری روی صخره‌ها در حال استراحت هستند.

2 مهر نشان

معادل ها در دیکشنری فارسی: پلمب مهر
  • 1.The letter bore the president's seal.
    1. نامه مهر رییس‌جمهور را داشت.
[فعل]

to seal

/siːl/
فعل گذرا
[گذشته: sealed] [گذشته: sealed] [گذشته کامل: sealed]

3 مهر و موم کردن بتونه کاری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مهر و موم کردن
to seal something (up/down)
چیزی را مهر و موم کردن
  • Make sure you've signed the cheque before sealing the envelope.
    مطمئن شوید که قبل از مهر و موم کردن پاکت نامه چک را امضا کرده باشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان