Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فک (جانورشناسی)
2 . مهر
3 . مهر و موم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
seal
/siːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فک (جانورشناسی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پلمب کردن
خوک دریایی
فک
1.Grey seals are basking on the rocks.
1. فکهای خاکستری روی صخرهها در حال استراحت هستند.
2
مهر
نشان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پلمب
مهر
1.The letter bore the president's seal.
1. نامه مهر رییسجمهور را داشت.
[فعل]
to seal
/siːl/
فعل گذرا
[گذشته: sealed]
[گذشته: sealed]
[گذشته کامل: sealed]
صرف فعل
3
مهر و موم کردن
بتونه کاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مهر و موم کردن
to seal something (up/down)
چیزی را مهر و موم کردن
Make sure you've signed the cheque before sealing the envelope.
مطمئن شوید که قبل از مهر و موم کردن پاکت نامه چک را امضا کرده باشید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
seahorse
seagull
seafowl
seafood sauce
seafood
seam
seamless
seamster
seaport
search
کلمات نزدیک
seakale
seagull
seagoing
seafront
seafood
seal off
sealed
sealift
seam
seaman
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان