Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صدف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
seashell
/ˈsiːʃel/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صدف
گوشماهی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صدف
1.He liked to look for seashells on the seashore.
1. او عاشق پیدا کردن صدف در ساحل دریا بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
seascape
searing
searchlight
searching
searcher
seashore
seasick
seasickness
seaside
season
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان