Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جای نشستن
2 . کرسی (مجلس و...)
3 . خشتک (شلوار)
4 . باسن
5 . نشاندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
seat
/siːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جای نشستن
صندلی، جا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جا
نیمکت
نشیمن
صندلی
کرسی
مترادف و متضاد
chair
place
seating
1.Chairs, stools, sofas and benches are all seats.
1. صندلی، چهارپایه، مبل و نیمکت همگی جای نشستن هستند.
2.I got a seat on the flight to New York.
2. من در پرواز به مقصد نیویورک جا گرفتم.
3.Just leave your jacket in your seat.
3. کت خود را سر جایتان [روی صندلیتان] بگذارید.
2
کرسی (مجلس و...)
جایگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مسند
کرسی
a seat on the city council
کرسیای در شورای شهر
3
خشتک (شلوار)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خشتک
4
باسن
[فعل]
to seat
/siːt/
فعل گذرا
صرف فعل
5
نشاندن
جای نشستن دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نشاندن
تصاویر
کلمات نزدیک
seasoning
seasoned
seasonal affective disorder
seasonal
season ticket
seat belt
seated
seating
seating capacity
seattle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان