[اسم]

seasoning

/ˈsiːzənɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ادویه چاشنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: چاشنی
  • 1.Add some seasoning to the chicken, then put it in the oven.
    1. به مرغ ادویه اضافه کنید و آن را در فر قرار دهید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان