[اسم]

seed

/siːd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تخم بذر، دانه، هسته

معادل ها در دیکشنری فارسی: بذر تخم تخمه دانه هسته نطفه
  • 1.Plant the seeds about 1 inch deep.
    1. تخم‌ها را در عمق حدود 1 اینچی بکارید.

2 بازیکن عالی (تنیس) بازیکن حرفه‌ای

[فعل]

to seed

/siːd/
فعل گذرا
[گذشته: seeded] [گذشته: seeded] [گذشته کامل: seeded]

3 رتبه‌بندی کردن (بازیکنان)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان