Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تخم
2 . بازیکن عالی (تنیس)
3 . رتبهبندی کردن (بازیکنان)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
seed
/siːd/
قابل شمارش
1
تخم
بذر، دانه، هسته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بذر
تخم
تخمه
دانه
هسته
نطفه
1.Plant the seeds about 1 inch deep.
1. تخمها را در عمق حدود 1 اینچی بکارید.
2
بازیکن عالی (تنیس)
بازیکن حرفهای
[فعل]
to seed
/siːd/
فعل گذرا
[گذشته: seeded]
[گذشته: seeded]
[گذشته کامل: seeded]
صرف فعل
3
رتبهبندی کردن (بازیکنان)
تصاویر
کلمات نزدیک
see-through
see you tomorrow
see you soon
see you later
see you
seed money
seedbed
seeded
seedless
seedling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان