[صفت]

seething

/sˈiːðɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more seething] [حالت عالی: most seething]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غضبناک خشمگین

مترادف و متضاد fuming
  • 1.I was absolutely seething.
    1. من کاملاً خشمگین بودم.

2 مملو

  • 1.The resort is seething with tourists all year round.
    1. اقامتگاه تفریحی تمام طول سال مملو از گردشگر است.

3 متلاطم پرجنب‌وجوش، پرجوش‌وخروش

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرجوش و خروش
a seething ocean
یک اقیانوس متلاطم
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان