[اسم]

sensor

/ˈsensər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حسگر سنسور

معادل ها در دیکشنری فارسی: حسگر احساسگر
  • 1.security lights with an infrared sensor
    1. چراغ‌های امنیتی با حسگرهایی با اشعه مادون قرمز
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان