[صفت]

sensitive

/ˈsɛnsətɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more sensitive] [حالت عالی: most sensitive]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حساس

معادل ها در دیکشنری فارسی: حساس دل‌نازک زودرنج نازک‌نارنجی
مترادف و متضاد reactive to responsive to susceptible impervious insensitive unresponsive
sensitive to something
حساس (نسبت) به چیزی
  • 1. The eye is sensitive to light.
    1. چشم (انسان) به نور حساس است.
  • 2. This equipment is very sensitive to changes in temperature.
    2. دستگاه نسبت به تغییر دما بسیار حساس است.
sensitive about something
حساس (نسبت) به چیزی
  • James is sensitive about his wretched handwriting.
    "جیمز " نسبت به دستخط بدش حساس است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان