Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کسی را (پیش کسی) خراب کردن
2 . مخالف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to set against
/sɛt əˈgɛnst/
فعل گذرا
[گذشته: set against]
[گذشته: set against]
[گذشته کامل: set against]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کسی را (پیش کسی) خراب کردن
کسی را بد جلوه دادن
1.She accused her husband of setting the children against her.
1. او شوهرش را متهم به خراب کردن خود پیش بچههایش کرد.
[صفت]
set against
/sɛt əˈgɛnst/
غیرقابل مقایسه
2
مخالف
ضد
to be (dead) set against something
مخالف (سرسخت) چیزی بودن
1. Her father is dead set against the marriage.
1. پدرش مخالف سرسخت (آن) ازدواج است.
2. Why are you so dead set against the idea?
2. چرا اینقدر مخالف این ایده هستی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
rained off
play at
partied out
littered
dying for
taken up
throw together
tuck away
become of
belt into
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان