Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . محافظ
2 . محافظت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
shield
/ʃild/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
محافظ
سپر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حفاظ
سپر
1.The anti-personnel mines were laid as a shield around the town.
1. مین های ضد نفر به عنوان محافظ دور تا دور شهر کار گذاشته شده بود.
[فعل]
to shield
/ʃild/
فعل گذرا
[گذشته: shielded]
[گذشته: shielded]
[گذشته کامل: shielded]
صرف فعل
2
محافظت کردن
پوشش دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محافظت کردن
1.to shield your eyes from the sun
1. محافظت کردن چشمها در برابر آسمان
تصاویر
کلمات نزدیک
shibboleth
shiatsu
shia
shh
she’s standing over there, by the gift shop.
shift
shift key
shift work
shifter
shifting
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان