[اسم]

shore

/ʃɔːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ساحل

معادل ها در دیکشنری فارسی: ساحل کرانه
مترادف و متضاد beach coast seashore seaside
  • 1.The boat was about a mile off shore when the engine suddenly died.
    1. وقتی که قایق در حدود یک مایلی ساحل بود، ناگهان موتور از کار افتاد.
  • 2.You can walk for miles along the shore.
    2. می‌توانی برای مایل‌ها در امتداد ساحل قدم بزنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان