Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ساحل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
shore
/ʃɔːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ساحل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ساحل
کرانه
مترادف و متضاد
beach
coast
seashore
seaside
1.The boat was about a mile off shore when the engine suddenly died.
1. وقتی که قایق در حدود یک مایلی ساحل بود، ناگهان موتور از کار افتاد.
2.You can walk for miles along the shore.
2. میتوانی برای مایلها در امتداد ساحل قدم بزنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
shopping trolley
shopping spree
shopping problem
shopping precinct
shopping mall
shore up
shoreline
short
short circuit
short cut
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان