Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شانه
2 . گوشت کتف
3 . شانه (جاده)
4 . بر شانه کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
shoulder
/ˈʃoʊldər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شانه
دوش، کتف، سرشانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوش
شانه
کت
کتف
کول
1.The baby laid his head on her shoulder.
1. کودک سرش را بر روی شانه او گذاشت.
2.Then she put her arm around my shoulder and said everything would be OK.
2. بعد او دستش را دور شانه من انداخت و گفت همهچیز درست میشود.
to shrug one's shoulders
شانه بالا انداختن
Susan just shrugged her shoulders and said nothing.
سوزان فقط شانه بالا انداخت و چیزی نگفت.
broad/wide shoulder
شانه پهن/چهارشانه
He was of medium height, with broad shoulders.
او قدی متوسط داشت و چهارشانه بود.
2
گوشت کتف
a shoulder of pork
گوشت کتف خوک
3
شانه (جاده)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شانه
1.The car was making a strange noise, so we drove onto the shoulder.
1. اتومبیل داشت صدای عجیبی میداد، به خاطر همین به طرف شانه جاده رانندگی کردیم.
[فعل]
to shoulder
/ˈʃoʊldər/
فعل گذرا
[گذشته: shouldered]
[گذشته: shouldered]
[گذشته کامل: shouldered]
صرف فعل
4
بر شانه کشیدن
روی شانه گذاشتن، بر دوش کشیدن، به دوش کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به دوش کشیدن
تصاویر
کلمات نزدیک
should
shotokan
shotmaking
shotgun wedding
shotgun
shoulder bag
shoulder blade
shoulder pad
shoulder to shoulder
shoulder-length
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان