مترادف و متضاد
display
exhibit
present
unveil
be invisible
conceal
to show something (to someone)
چیزی را (به کسی) نشان دادن
1.
These trees show the effects of acid rain.
1.
این درختان آثار باران اسیدی را نشان میدهند.
2.
You should show that rash to your doctor.
2.
باید این حساسیت پوستی را به دکترت نشان دهی.
to show someone something
به کسی چیزی را نشان دادن
1.
Have you shown anyone your work?
1.
اثرت [کارت] را به کسی نشان دادهای؟
2.
I want to show you this new book I just bought.
2.
میخواهم کتاب جدیدی را که خریدهام به تو نشان بدهم.
to show that…
نشان دادن اینکه ...
The figures clearly show that her claims are false.
آمار بهطور واضح نشان میدهد که ادعاهای او اشتباه هستند.
to show somebody that…
به کسی نشان دادن اینکه ...
Market research has shown us that people want quality, not just low prices.
مطالعات بازار به ما نشان داده است که مردم کیفیت میخواهند، نه فقط قیمتهای پایین.
to show somebody/something to be/have something
نشان دادن اینکه کسی/چیزی ... بودن/داشتن
His new book shows him to be a first-rate storyteller.
کتاب جدیدش نشان میدهد که او یک داستانسرای درجه یک است.
to show (somebody) how/what ...
نشان دادن چگونه/چه و... (به کسی)
This shows how people are influenced by TV advertisements.
این نشان میدهد چگونه مردم تحت تاثیر تبلیغات تلویزیونی قرار میگیرند.
to show something to somebody
چیزی را به کسی نشان دادن
She showed the technique to her students.
او آن تکنیک را به دانشآموزانش نشان داد.
کاربرد فعل show به معنای نشان دادن و نمایش دادن
فعل show در مفهوم "نشان دادن"، به معنای نشان دادن چیزی یا کسی به کسی دیگر است. مثال:
".I want to show you this new book I just bought" (میخواهم کتاب جدیدی را که تازه خریدهام به تو نشان بدهم.)
این فعل بهطور کلی نشاندهنده چیزی است که حاصل و ناشی از چیزی دیگر است. مثال:
".These trees show the effects of acid rain" (این درختان آثار باران اسیدی را نشان میدهند.)
1.
آن فیلم اکنون در تمام شهرهای بزرگ به نمایش گذاشته شده است.
to show something
چیزی را به نمایش گذاشتن
She plans to show her paintings early next year.
او قصد دارد نقاشیهایش را اوایل سال بعد به نمایش بگذارد.
کاربرد فعل show به معنای نمایش دادن
فعل show در مفهوم "نمایش دادن"، بیشتر به معنای چیزی (نقاشی، عکس، فیلم و ...) را در جایی بهخصوص برای نمایش گذاشتن است. مثال:
".She plans to show her paintings early next year" (او قصد دارد نقاشیهایش را اوایل سال بعد نمایش دهد [به نمایش بگذارد].)
6
آمدن
رسیدن
مترادف و متضاد
arrive
come
show up
1.I waited an hour but he didn't show.
1.
یک ساعت صبر کردم اما او نیامد.
to show for something
برای چیزی آمدن
Only two waitresses showed for work.
فقط دو پیشخدمت برای [سر] کار آمدند.
[اسم]
show
/ʃoʊ/
قابل شمارش
7
برنامه
نمایش
مترادف و متضاد
play
program
public performance
theatrical performance
1.I'd like to see a show while we're in London.
1.
دوست دارم تا زمانی که در لندن هستیم یک نمایش ببینم.
2.She's the star of the show!
2.
او ستاره نمایش است!
to host a show
برنامهای را اجرا کردن
Who is going to host the show?
چه کسی برنامه را اجرا خواهد کرد؟
a TV/radio/talk/comedy/quiz show
برنامه تلویزیونی/رادیویی/گفتگومحور [تاک شو]/کمدی/مسابقه تلویزیونی
My father has a TV show.
پدرم یک برنامه تلویزیونی دارد.
to put on/stage a show
نمایش اجرا کردن
Every year, the city carolers put on a wonderful show in front of city hall.
هر سال، آوازخوانان کریسمس، نمایش فوقالعادهای را مقابل شهرداری اجرا میکنند.
کاربرد اسم show به معنای برنامه و نمایش
اسم show در مفهوم "برنامه" اشاره دارد به برنامههایی که از رادیو و تلویزیون پخش میشوند. هر کدام از این برنامههای رادیویی و تلویزیونی ساختار و محتوای متفاوتی دارند و مخاطب بهخصوصی را مورد هدف قرار میدهند. مثال:
"a talk show" (برنامه گفتگومحور [تاک شو])
"a TV show" (برنامه تلویزیونی)
"a kid show" (برنامه کودک)
اسم show در مفهوم "نمایش" به اجرای یک نمایش (صحبت کردن، رقصیدن، خواندن و ...) بهصورت زنده در مقابل بینندگان اشاره دارد. این نمایشها در تئاتر برگزار میشوند. مثال:
"a comedy show" (نمایش کمدی)
".I'd like to see a show while we're in London" (دوست دارم تا زمانی که در لندن هستیم یک نمایش ببینم.)
A local artist is holding a show of her recent work.
یک هنرمند محلی دارد نمایشگاهی از کارهای اخیرش برگزار میکند.
کاربرد اسم show به معنای نمایشگاه
اسم show در مفهوم "نمایشگاه" اشاره دارد به مناسبتی که مجموعهای از چیزها برای نمایش به عموم گردآوری میشوند و در مکانی بهخصوص به نمایش گذشته میشوند. مثال:
"a flower show" (نمایشگاه گل)
".We're going to the car show on Saturday" (ما شنبه به نمایشگاه اتومبیل میرویم.)
9
ابراز
نمایش
مترادف و متضاد
display
show of emotion/support/force/strength
ابراز احساسات/حمایت/زور/قدرت
1.
The award will be seen as a show of support.
1.
این جایزه بهعنوان ابراز حمایت دیده خواهد شد.
2.
The strike was a show of strength by the army.
2.
آن حمله، ابراز قدرت توسط ارتش بود.
10
تظاهر
نمایش
1.He may seem charming, but it's all show!
1.
او ممکن است جذاب به نظر برسد، اما کاملا تظاهر است!
for show
برای تظاهر/نمایش
She seems to be interested in opera, but it's only for show.
او به نظر به اپرا علاقهمند است، اما فقط برای تظاهر است!
to make a show of something
تظاهر به چیزی کردن
He made a great show of affection, but I knew he didn't mean it.
او تظاهری عالی به محبت کرد، اما من میدانستم که آن حقیقی نبود.