[فعل]

to shove

/ʃʌv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: shoved] [گذشته: shoved] [گذشته کامل: shoved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تنه زدن هل دادن، به زور هل دادن و جلو رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هل دادن
  • 1.Just wait your turn - there's no need to shove.
    1. فقط صبر کنید تا نوبت‌تان شود - هیچ نیازی به هل دادن نیست.
[اسم]

shove

/ʃʌv/
قابل شمارش

2 هل (با فشار) تنه

معادل ها در دیکشنری فارسی: هل
  • 1.She gave the door a shove with her shoulder.
    1. او با کتفش در را هل داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان