[اسم]

shovel

/ˈʃʌvl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیل

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیل
  • 1.The children took their pails and shovels to the beach.
    1. بچه ها با بیل و سطل شان به ساحل رفتند.
  • 2.workmen with picks and shovels
    2. کارگرانی با کلنگ و بیل
[فعل]

to shovel

/ˈʃʌvl/
فعل ناگذر
[گذشته: shoveled] [گذشته: shoveled] [گذشته کامل: shoveled]

2 بیل زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیل زدن
  • 1.A gang of workmen were shoveling in the cold.
    1. یک گروه کارگر داشتند در سرما بیل می‌زدند.

3 پارو کردن (برف و...) با پارو و... چیزی را جابه‌جا کردن

  • 1.She shoveled coal on the fire.
    1. او با بیل، روی آتش ذغال ریخت.
  • 2.They went out in freezing conditions to shovel snow.
    2. آنها در هوای بسیار سرد بیرون رفتند تا برف پارو کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان