Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیل
2 . بیل زدن
3 . پارو کردن (برف و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
shovel
/ˈʃʌvl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیل
1.The children took their pails and shovels to the beach.
1. بچه ها با بیل و سطل شان به ساحل رفتند.
2.workmen with picks and shovels
2. کارگرانی با کلنگ و بیل
[فعل]
to shovel
/ˈʃʌvl/
فعل ناگذر
[گذشته: shoveled]
[گذشته: shoveled]
[گذشته کامل: shoveled]
صرف فعل
2
بیل زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیل زدن
1.A gang of workmen were shoveling in the cold.
1. یک گروه کارگر داشتند در سرما بیل میزدند.
3
پارو کردن (برف و...)
با پارو و... چیزی را جابهجا کردن
1.She shoveled coal on the fire.
1. او با بیل، روی آتش ذغال ریخت.
2.They went out in freezing conditions to shovel snow.
2. آنها در هوای بسیار سرد بیرون رفتند تا برف پارو کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
shove off
shove
shout
shoulder-length hair
shoulder-length
shovelful
shoveling the snow
show
show around
show business
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان