[اسم]

shriek

/ʃrik/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جیغ

معادل ها در دیکشنری فارسی: جیغ
مترادف و متضاد cry scream screech sigh whisper
  • 1.Facing the peril of the waterfall, the boatman let out a terrible shriek.
    1. مواجه شده با خطر (سقوط از) آبشار، قایقران جیغ وحشتناکی کشید.
  • 2.With a loud shriek, Ronald fled from the room.
    2. با یک جیغ بلند، "رونالد" از اتاق فرار کرد.
[فعل]

to shriek

/ʃrik/
فعل ناگذر
[گذشته: shrieked] [گذشته: shrieked] [گذشته کامل: shrieked]

2 جیغ کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جیغ زدن
مترادف و متضاد cry out scream screech shout sigh whisper
  • 1.She shrieked with fear.
    1. او از ترس جیغ کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان