Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آه
2 . آه کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sigh
/sɑɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آه
1.He read the letter and gave a deep sigh.
1. او نامه را خواند و آه عمیقی کشید.
[فعل]
to sigh
/sɑɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: sighed]
[گذشته: sighed]
[گذشته کامل: sighed]
صرف فعل
2
آه کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آه کشیدن
1."I wish he was here," she sighed.
1. او آه کشید (و گفت): «ای کاش او اینجا بود.»
2.She sighed deeply and sat down.
2. او از ته دل آه کشید و نشست.
تصاویر
کلمات نزدیک
sift the flour into a bowl.
sift
sieve
siesta
sierra leone
sigh of relief
sight
sighted
sighting
sightless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان