[اسم]

sigh

/sɑɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آه

معادل ها در دیکشنری فارسی: آه
  • 1.He read the letter and gave a deep sigh.
    1. او نامه را خواند و آه عمیقی کشید.
[فعل]

to sigh

/sɑɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: sighed] [گذشته: sighed] [گذشته کامل: sighed]

2 آه کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آه کشیدن
  • 1."I wish he was here," she sighed.
    1. او آه کشید (و گفت): «ای کاش او اینجا بود.»
  • 2.She sighed deeply and sat down.
    2. او از ته دل آه کشید و نشست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان