Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . علامت
2 . سیگنال (رادیو، تلویزیون و ...)
3 . چراغ راهنمایی
4 . علامت دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
signal
/ˈsɪg.nəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
علامت
سیگنال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشاره
علامت
مترادف و متضاد
sign
1.Don't move until I give the signal.
1. تکان نخور تا زمانی که من علامت دهم.
2.The police officer gave us a signal to stop.
2. افسر پلیس به ما علامت توقف داد.
3.What's the signal for "stop"?
3. علامت "توقف" چیست؟
2
سیگنال (رادیو، تلویزیون و ...)
آنتن (گوشی موبایل)
1.I can't get a signal on my cell phone.
1. نمیتوانم روی موبایلم آنتن دریافت کنم [موبایلم آنتن ندارد].
3
چراغ راهنمایی
دستگاه سیگنال
[فعل]
to signal
/ˈsɪg.nəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: signaled]
[گذشته: signaled]
[گذشته کامل: signaled]
صرف فعل
4
علامت دادن
اشاره کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
علامت دادن
1.The police officer signaled to the children to cross the road.
1. افسر پلیس به بچهها علامت داد که از خیابان رد شوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
sign up
sign on
sign language
sign for
sign a contract
signal ahead
signal box
signal left and turn left.
signalman
signatory
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان