[فعل]

to skid

/skɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: skidded] [گذشته: skidded] [گذشته کامل: skidded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سر خوردن (به خاطر محکم ترمز گرفتن) لیز خوردن، لغزیدن

  • 1.The truck skidded on the icy road.
    1. کامیون روی جاده یخی سر خورد.
[اسم]

skid

/skɪd/
قابل شمارش

2 لغزش

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان