[جمله]

skin someone alive

/skɪn ˈsʌmˌwʌn əˈlaɪv/

1 پوست کسی را کندن به شدت دعوا کردن

  • 1.I was so mad at Jane that I could have skinned her alive.
    1. من انقدر از دست "جین" عصبانی بودم که می توانستم پوستش را بکنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان