Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمکاری کردن
2 . کاهش یافتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to slack off
/ˈslæk ˈɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: slacked off]
[گذشته: slacked off]
[گذشته کامل: slacked off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کمکاری کردن
سخت کار نکردن
informal
1.Emily is slacking off since this is her last semester.
1. چون آخرین ترم "امیلی" است، زیاد سخت کار نمیکند.
2
کاهش یافتن
فروکش کردن، از شدت چیزی کاسته شدن
1.Thankfully the hail slacked off after a few minutes.
1. خدا را شکر، تگرگ بعد از چند دقیقه از شدتش کاسته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
slack
slab
skywards
skyscraper
skype
slacken
slacken off
slacker
slackness
slacks
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان