[فعل]

to slack off

/ˈslæk ˈɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: slacked off] [گذشته: slacked off] [گذشته کامل: slacked off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کم‌کاری کردن سخت کار نکردن

informal
  • 1.Emily is slacking off since this is her last semester.
    1. چون آخرین ترم "امیلی" است، زیاد سخت کار نمی‌کند.

2 کاهش یافتن فروکش کردن، از شدت چیزی کاسته شدن

  • 1.Thankfully the hail slacked off after a few minutes.
    1. خدا را شکر، تگرگ بعد از چند دقیقه از شدتش کاسته شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان