[اسم]

slice

/slɑɪs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تکه برش

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکه قاچ قاش
مترادف و متضاد piece portion
a slice of bread/pizza/cake/meat/lemon ...
یک تکه [برش] نان/پیتزا/کیک/گوشت/لیمو و...
  • Cut the meat into thin slices.
    گوشت را به تکه‌های باریک برش بزنید.
thin/thick slice
برش نازک/ضخیم
  • a thin slice of ham
    یک برش نازک ژامبون گوشت خوک
to cut a slice
یک تکه بریدن
  • He cut another slice of bread.
    او یک تکه دیگر نان برید.
to cut something into slices
چیزی را به تکه‌های باریک برش دادن
  • Cut the meat into thin slices.
    گوشت را به تکه‌های باریک برش بزنید.

2 ضربه چرخشی (گلف، تنیس و...)

[فعل]

to slice

/slɑɪs/
فعل گذرا
[گذشته: sliced] [گذشته: sliced] [گذشته کامل: sliced]

3 حلقه حلقه کردن برش دادن، قاچ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ورقه ورقه کردن قاچ کردن
to slice something (up)
چیزی را برش دادن [حلقه حلقه کردن]
  • 1. Slice the cucumber thinly.
    1. خیارها را نازک حلقه حلقه کنید.
  • 2. to slice up onions
    2. حلقه حلقه کردن پیازها
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان