Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . براق کردن (مو)
2 . لکه نفت شناور
3 . فریبنده
4 . ماهر
5 . چربزبان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to slick
/slɪk/
فعل گذرا
[گذشته: slicked]
[گذشته: slicked]
[گذشته کامل: slicked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
براق کردن (مو)
ژل زدن
1.His hair was slicked back with gel.
1. او موهایش را با ژل براق و مرتب کرده بود.
[اسم]
slick
/slɪk/
قابل شمارش
2
لکه نفت شناور
آلودگی نفتی
مترادف و متضاد
oil slick
1.a 50 km slick from the damaged tanker
1. یک لکه نفت شناور 50 کیلومتری ناشی از تانکر آسیبدیده
[صفت]
slick
/slɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: slicker]
[حالت عالی: slickest]
3
فریبنده
جذاب
disapproving
a slick advertising campaign
یک پویش تبلیغاتی فریبنده [جذاب]
4
ماهر
بامهارت
5
چربزبان
زبانباز
disapproving
مترادف و متضاد
glib
slick TV presenters
مجریهای تلویزیونی چربزبان
a slick salesman
یک فروشنده زبانباز
تصاویر
کلمات نزدیک
sliced bread
slice
slender waist
slender
sleight of hand
slide
slide projector
slide show
slider
sliding
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان