[اسم]

slide

/slaɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لوله کشویی در سازهای بادی

2 سرسره

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرسره
  • 1.Anna played on the slide.
    1. "آنا" روی سرسره بازی کرد.
  • 2.He wouldn't go down the slide by himself.
    2. او به تنهایی از سرسره پایین نمی‌رفت.

3 اسلاید (در عکاسی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسلاید
a slide show
یک اسلایدشو [نمایش عکس‌ها پشت سر هم]
  • 1. We have a slide show every other week.
    1. ما هر هفته درمیان یک اسلایدشو داریم.
  • 2. With everything in place, she started the slide show.
    2. وقتی که همه سرجایشان قرار گرفتند، او اسلایدشو را شروع کرد.

4 دمپایی

معادل ها در دیکشنری فارسی: دمپایی
  • 1.Meg was trying on some red slides.
    1. "مگ" داشت یک دمپایی قرمز را امتحان می‌کرد.
  • 2.Pair the slides with your jeans.
    2. دمپایی‌هایت را با شلوار جینت ست کن.
[فعل]

to slide

/slaɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: slid] [گذشته: slid] [گذشته کامل: slid]

5 سر خوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سر خوردن سریدن
to slide + adv/prep
سر خوردن + قید/حرف اضافه
  • 1. She fell and slid along the ice.
    1. او افتاد و روی یخ سر خورد.
  • 2. We slid down the grassy slope.
    2. ما از سراشیبی پوشیده از چمن سر خوردیم.

6 سر دادن لغزاندن، آرام حرکت دادن

  • 1.He slid the boat across the grass.
    1. او قایق را در امتداد چمن سر داد.
  • 2.She slid her hand along the rail.
    2. او دستش را در امتداد ریل سر داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان