[اسم]

sling

/slɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آویز (ساعد یا بازو) اسلینگ

  • 1.He had his arm in a sling.
    1. دست او در آویز بود.

2 فلاخن قلاب‌سنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: فلاخن
[فعل]

to sling

/slɪŋ/
فعل گذرا
[گذشته: slung] [گذشته: slung] [گذشته کامل: slung]

3 آویزان کردن روی دوش انداختن

  • 1.Her bag was slung over her shoulder.
    1. کیف او روی دوشش آویزان بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان