[جمله]

slip through one's fingers

/slɪp θru wʌnz ˈfɪŋgərz/

1 از دست رفتن از دست در رفتن

  • 1.There was a man following me, but I managed to slip through his fingers.
    1. یک مردی داشت من را تعقیب می کرد اما من توانستم از دستش در بروم.
  • 2.You shouldn't let a job good man like that slip through your fingers!
    2. تو نباید بگذاری مرد به آن خوبی از دستت برود!
توضیح درباره اصطلاح slip through one's fingers
اصطلاح "از بین انگشتان در رفتن" اشاره به گرفتن دانه های شن در دست دارد که نمی توان آن را نگه داشت و از لای انگشتان به بیرون ریخته می شوند. برای موقعیتی که از دست رفته از اصطلاح slip through one's fingers استفاده میکنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان