Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کسی را بهشدت زدن
2 . با بیدقتی ریختن (مایعات)
3 . شلپشلوپ کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to slosh
/slɑːʃ/
فعل گذرا
[گذشته: sloshed]
[گذشته: sloshed]
[گذشته کامل: sloshed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کسی را بهشدت زدن
ضربه زدن، کتک زدن
informal
1.Why did you slosh me?
1. چرا من را کتک زدی؟
2
با بیدقتی ریختن (مایعات)
informal
1.She sloshed coffee into the mugs.
1. او با بیدقتی قهوه را در لیوانها ریخت.
3
شلپشلوپ کردن
[نشاندهنده حرکت مایعات با صدا]
informal
1.Some of the paint sloshed out of the can.
1. مقداری از رنگ از داخل قوطی بیرون ریخت.
2.The water was sloshing around under our feet.
2. آب زیر پاهای ما شلپشلوپ میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sloppy joe
sloppy
sloppily
sloping trough
sloped
slot
sloth
slothful
slouch
slouchy
کلمات نزدیک
sloppy joe
sloppy
sloping
slope
slop
slot
slot machine
sloth
slothful
slotted spoon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان