[فعل]

to slosh

/slɑːʃ/
فعل گذرا
[گذشته: sloshed] [گذشته: sloshed] [گذشته کامل: sloshed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کسی را به‌شدت زدن ضربه زدن، کتک زدن

informal
  • 1.Why did you slosh me?
    1. چرا من را کتک زدی؟

2 با بی‌دقتی ریختن (مایعات)

informal
  • 1.She sloshed coffee into the mugs.
    1. او با بی‌دقتی قهوه را در لیوان‌ها ریخت.

3 شلپ‌شلوپ کردن [نشان‌دهنده حرکت مایعات با صدا]

informal
  • 1.Some of the paint sloshed out of the can.
    1. مقداری از رنگ از داخل قوطی بیرون ریخت.
  • 2.The water was sloshing around under our feet.
    2. آب زیر پاهای ما شلپ‌شلوپ می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان