[صفت]

sluggish

/ˈslʌɡɪʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more sluggish] [حالت عالی: most sluggish]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کند آهسته، کم‌سرعت، راکد

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌رونق
  • 1.The economy remains sluggish.
    1. اقتصاد راکد باقی می‌ماند.

2 تنبل سست، بی‌حال

معادل ها در دیکشنری فارسی: لخت
  • 1.He felt very heavy and sluggish after the meal.
    1. او بعد از وعده غذایی احساس کرد سنگین و سست شده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان