Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موفقیت
2 . ضربه پرقدرت از بالای سر (تنیس)
3 . تصادف
4 . شکستن
5 . محکم کوبیدن
6 . خرد شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
smash
/smæʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
موفقیت
مترادف و متضاد
hit
success
her latest chart smash
جدیدترین موفقیت او در چارت (موسیقی)
2
ضربه پرقدرت از بالای سر (تنیس)
اِسمَش
3
تصادف
مترادف و متضاد
collision
crash
a car smash
تصادف با خودرو
[فعل]
to smash
/smæʃ/
فعل گذرا
[گذشته: smashed]
[گذشته: smashed]
[گذشته کامل: smashed]
صرف فعل
4
شکستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرد شدن
1.Rioters smashed windows and looted shops.
1. شورشگران پنجرهها را شکستند و مغازهها را غارت کردند.
2.Someone smashed a bottle.
2. یک نفر یک بطری را شکست.
5
محکم کوبیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
له کردن
1.He smashed his hand through the window.
1. او دستش را محکم به پنجره کوبید (و آن را شکست).
2.The car smashed into a tree.
2. (آن) اتومبیل محکم به یک درخت کوبید.
6
خرد شدن
تکهتکه شدن
1.Two or three glasses fell off and smashed into pieces.
1. دو یا سه لیوان افتادند و تکهتکه شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
smartness
smartly
smarten up
smart as a whip
smart aleck
smash up
smasher
smear
smell
smile
کلمات نزدیک
smarty pants
smartphone
smartness
smartly
smarten up
smash hit
smash up
smash-up
smasher
smashing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان