Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کاملاً خرد کردن
2 . داغون کردن (اتومبیل)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to smash up
/smæʃ ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: smashed up]
[گذشته: smashed up]
[گذشته کامل: smashed up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کاملاً خرد کردن
شکستن، نابود کردن
1.He smashed the drawer up with a hammer.
1. او دراور را با یک چکش کاملاً خرد کرد.
2
داغون کردن (اتومبیل)
تصادف کردن (با اتومبیل)
1.All you told me was that he'd smashed up yet another car.
1. تمام چیزی که به من گفتی این بود که او یک اتومبیل دیگر را هم داغون کرده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
smash hit
smash
smarty pants
smartphone
smartness
smash-up
smasher
smashing
smattering
smear
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان