Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مالیدن (چیزی چرب یا چسبنده)
2 . بدنام کردن
3 . لکه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to smear
/smɪr/
فعل گذرا
[گذشته: smeared]
[گذشته: smeared]
[گذشته کامل: smeared]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مالیدن (چیزی چرب یا چسبنده)
آغشته کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آغشتن
مترادف و متضاد
daub
1.The children had smeared chocolate all over their shirts.
1. بچهها به همه جای لباسهایشان شکلات مالیده بودند.
2
بدنام کردن
an attempt to smear the Director-General of the BBC
تلاشی برای بدنام کردن مدیرکل بیبیسی
[اسم]
smear
/smɪr/
قابل شمارش
3
لکه
جای چرک
1.she had smears of paint on her dress.
1. او لکههایی از رنگ روی پیراهنش داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
smattering
smashing
smasher
smash-up
smash up
smear campaign
smear test
smeared
smell
smell a rat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان