Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نرم کردن
2 . نرم شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to soften
/ˈsɔːfn/
فعل گذرا
[گذشته: softened]
[گذشته: softened]
[گذشته کامل: softened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نرم کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نرم کردن
1.This cream softens the skin.
1. این کرم پوست را نرم میکند.
2
نرم شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نرم شدن
1.Fry for about 4 minutes, until the onion has softened.
1. حدود چهار دقیقه سرخ کنید تا پیاز نرم شده باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
softbox
softball game
softball
softback book
softback
soften up
softened
softener
softening
softheaded
کلمات نزدیک
softcover
softball
soft-top
soft-spoken
soft-hearted
softie
softly
softness
software
software engineer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان