[فعل]

to soften

/ˈsɔːfn/
فعل گذرا
[گذشته: softened] [گذشته: softened] [گذشته کامل: softened]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نرم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نرم کردن
  • 1.This cream softens the skin.
    1. این کرم پوست را نرم می‌کند.

2 نرم شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نرم شدن
  • 1.Fry for about 4 minutes, until the onion has softened.
    1. حدود چهار دقیقه سرخ کنید تا پیاز نرم شده باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان